English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3397 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
gather sternway U شروع به عقب رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
gather headway U شروع به جلو رفتن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
Other Matches
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
kick off U شروع
kick-off <idiom> U شروع
inchoation U شروع
onset U شروع
opening U شروع
right of begin U حق شروع
get-go <idiom> U شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
incipience or ency U شروع
beginnings U شروع
inception U شروع
openings U شروع
open fire U شروع
beginning U شروع
beginning of message U شروع پیغام
start key کلید شروع
attempting U شروع به جرم
rise and shine U شروع بیداری
initialing U نقط ه شروع
initialed U نقط ه شروع
start bit U بیت شروع
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
outbreak U شروع حادثه
outbreaks U شروع حادثه
commencer U شروع کننده
cold start U شروع سرد
initialled U نقط ه شروع
restart U شروع دوباره
beginning of negotiations U شروع مذاکره
initialling U نقط ه شروع
put in hand U شروع کردن
initial U نقط ه شروع
come to <idiom> U شروع کاری
restart U شروع مجدد
initials U نقط ه شروع
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
commences U شروع کردن
commencing U شروع کردن
starter U شروع کننده
starters U شروع کننده
initial point U نقطه شروع
embark upon U شروع کردن
commenced U شروع کردن
commence U شروع کردن
zeroes U محل شروع
zeros U محل شروع
lis mota U شروع دعوی
line of departure U خط شروع حمله
launch an attack U شروع حمله
kick off U شروع حمله
jump off U شروع حمله
jump off U شروع بحمله
incipit U شروع و اغاز
headstart U امتیاز در شروع
shove off <idiom> U شروع ،ترک
germinate U شروع به رشدکردن
germinated U شروع به رشدکردن
germinates U شروع به رشدکردن
germinating U شروع به رشدکردن
firing line U خط شروع تیراندازی
set about <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
start in <idiom> U شروع کار
burgeons U شروع برشدکردن
touch off <idiom> U شروع کاری
take up <idiom> U شروع کردن
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
take on <idiom> U شروع به همکاری
hash mark U خط شروع مسابقه
burgeon U شروع برشدکردن
burgeoned U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
zero U محل شروع
scratch line U خط شروع مسابقه
start element U عنصر شروع
values U نقط ه شروع
streek U شروع کردن
attempt U شروع به جرم
origin U نقطه شروع
alphas U اغاز شروع
alpha U اغاز شروع
starting platform U سکوی شروع
sortie U شروع حرکت
starting gate U دروازه شروع
splash line U خط شروع غواصی
resumption U تجدید شروع
tee off U شروع کردن
embark U شروع کردن
embarked U شروع کردن
terminus a que U نقطه شروع
embarking U شروع کردن
embarks U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
valuing U نقط ه شروع
start of heading U شروع عنوان
origins U نقطه شروع
sorties U شروع حرکت
dozy U شروع به فسادکرده
attempted theft U شروع به سرقت
start signal U علامت شروع
starting block U سکوی شروع
doziest U شروع به فسادکرده
trig U خط شروع مسابقه
set out U شروع بکارکردن
set in U شروع کردن
start of taxt U شروع متن
attempts U شروع به جرم
began U شروع کرده
value U نقط ه شروع
warm start U شروع گرم
beginning of message U شروع پیام
attempted U شروع به جرم
dozier U شروع به فسادکرده
initial point U نقطه شروع عملیات
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
source U نقط ه اصلی یا شروع
gambits U شروع بازی شطرنج
post time U زمان شروع اسبدوانی
redoes U شروع مجدد از ابتدا
gambit U شروع بازی شطرنج
preflight U قبل از شروع پرواز
h hour U ساعت شروع عملیات
playtime U موقع شروع نمایش
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
post position U محل اسب در شروع
gates U دروازه شروع اسکی
gate U دروازه شروع اسکی
blast off U شروع بپرواز کردن
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
launching area U منطقه شروع حمله
line haul U کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
to start U شروع کردن به دویدن
blast-off U شروع بپرواز کردن
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
set to U با اشتیاق شروع کردن
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
to open fire U شروع به اتش کردن
kick off U شروع مسابقه فوتبال
open fire U شروع به تیراندازی کردن
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
attempter U شروع کننده به جرم
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
staging area U منطقه شروع عملیات
launch U شروع کردن حمله
begun U شروع کرده یا شده
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
redid U شروع مجدد از ابتدا
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
burst advertising U شروع تبلیغات شدید
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
redo U شروع مجدد از ابتدا
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
point U محل شروع چیزی
som U شروع پیام essage
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
launching U شروع کردن حمله
self-starter U خودبخود شروع شونده
self-starters U خودبخود شروع شونده
attempted murder U شروع به قتل عمد
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
launches U شروع کردن حمله
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
atemmpting the imposible U شروع به جرم محال
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
launched U شروع کردن حمله
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
redone U شروع مجدد از ابتدا
zero hour U ساعت شروع عملیات
warm up U شروع کردن به کار
Recent search history Forum search
1لطفا بیاین دنبالمون
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1اصطلاح برای با خط یازده چی هست؟
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1Soar
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1it was suggested that an initial application of one or two iterations of the Gauss-Seidel method from a flat voltage estimate would be sufficient to start things off properly.
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com